استعداد، هوش و باقی قضایا
برخی مادرها و پدرها، حتی پیش از تولد فرزندشان، خواب هوش و استعداد بینظیر او را میبینند. از آن زمان هم شروع میکنند رویاهای خود را منظم کنند و با دیگران به اشتراک بگذارند.
سه چهار سال یا ده سال بعد، وقتی میبینند که کودکشان از آنچه تصور میکردند پایینتر است، گناه را متوجه خود میبینند که به اندازهی کافی برای پرورش استعدادهای او تلاش نکردهاند.
استعدادهای او؟
در واقع این نوع از والدین به چیزی که توجه ندارند، استعدادهای واقعیست که کودکشان دارد. منظورشان از استعدادهای او، استعدادهاییست که آنها تشخیص میدهند تا بتوانند با نمایششان نزد فامیل و دوستان و در و همسایه سربلند شوند.
این وضعیت کودکان بینوایی است که در تعدادی از خانوادهها (عمدتا در بخشهای معینی از شهرهای بزرگ) به ناگزیر و بدون آنکه بخواهند تن به پرورش گلادیاتورگونهای میدهند که قرار است آنان را سرآمد کودکان دیگر کند.
این پدیدهی نامبارک و شوم به ویژه در دو سه دههی اخیر در تهران و تعدادی از شهرهای بزرگ رشد قارچگونهای داشته است. متاسفانه آموزش و پرورش با تاسیس مدارس تیزهوشان و برگزاری آزمونهای تیزهوشان نیز چنین تب و بیماری واگیرداری را قانونمند کرده و راه را برای چپاول و غارت صاحبان مراکز کشتار جمعی کودکان در موسسات ویژه باز کرده و هر سال کودکی و نشاط و سلامت مغزی دهها هزار کودک در این قربانگاهها سلاخی میشود.
این ماجرا علاوه بر تبعاتی که در شهرهای بزرگ دارد، نوعی افسردگی و احساس عقبماندگی در مناطق و استانهای کمبرخوردار ایجاد میکند که زیانش کمتر از خود اصل ماجرا نیست.
در سال بعد و در دبیرستان نیز همین ماجرا برای قربانیانی پیش میآید که قرار است در المپیادهای علمی شرکت کنند. دو سه سال کار و مطالعهی وحشتناک که بالاخره به یک بعدی شدن آنها منجر میشود.
در برابر چنین هجوم بیامانی از سوی تعدادی والدین و صاحبان مراکز پولساز و روشهای غیرانسانیشان چه باید کرد؟ پاسخ یک کلمه است مقابله.
چگونه میتوان با چنین پدیدهی شومی مقابله کرد؟ به سختی!
زیرا یکی از اصلیترین سرچشمههای این جریان درون خود خانوادههاست. اما مقابله با این پدیدهی نامبارک، عملی است و ضروری است. به خاطر ایران. به خاطر همهی کودکان ایران.
ابتدا بیایید مقولههای استعداد، هوش، تیزهوشی، نبوغ و نخبه را بررسی کنیم تا ببینیم که دانشآموزانی که با آنان سر و کار داریم را در ارتباط با این مقولهها چگونه میتوان ارزیابی کرد.
استعداد
استعداد در خلاصهترین تعریف، توانایی انجام شایستهی یک کار است. هر کاری. استعداد توانایی ایجاد تغییر در یک موضوع از حالت فعلی به حالتی دیگر است. استعداد چیز عجیب و غریبی نیست که بعضیها داشته باشند و برخی فاقد آن قلمداد شوند.
به جرئت و با اطمینان میتوان گفت که هیچ کودک بیاستعدادی تاکنون در کل تاریخ و در همهی جهان به دنیا نیامده است.
همهی کودکان با استعداد هستند. حتی نه در یک زمینه که در حیطههای مختلف.
مهم این است که بتوانیم استعداد هر کودک را بشناسیم.
مهم این است که بدانیم هیچ دو کودکی دارای استعدادهای یکسان نیستند.
مهم این است که بدانیم نه تنها کودکان که اصولا انسانها را نباید با هم مقایسه کرد.
در طبیعت، شانزده میلیون رنگ مختلف شناخته شده است که همه از ترکیب سه رنگ اصلی به وجود میآیند.
همانطور که نمیتوان گفت این رنگ از آن یکی رنگ بهتر یا مناسبتر است، استعدادهای مختلف در کودکان نیز تفاوت و مزیت ارزشی نسبی به همدیگر ندارند.
بسیاری از استعدادهایی که ظاهرا مطلوبیتی برای خانوادهها ندارند، اگر در بستر مناسبی پرورش یابند، برای دارندگانشان چنان موقعیت اجتماعی و درآمد بالایی به ارمغان می آورند که ده پزشک و مهندس آرزویش را داشته باشند.
رنگ و استعداد از یک نظر با هم تفاوت دارند.
مثلا خانم فرزانه. س میتواند بگوید من رنگ آبی فیروزهای را به رنگ زرد کهربایی ترجیح میدهم. خیلی هم خوب است.
این حق مسلم هر شخصی است که چند رنگ خاص را دوست داشته باشد و از چند رنگ دیگر بدش بیاید.
اما همین خانم فرزانه حق ندارد بگوید من استعداد طراحی را در فرزندم دوست ندارم و دلم میخواهد او استعداد ریاضیاش را تقویت کند. او نمیتواند بگوید به شما چه؟ فرزند خودم است. البته در عمل میتواند بگوید و نتیجهاش همین میشود که تعدادی از این فرزانگان میخواهند به هر ضرب و زور ممکن که شده، زرد کهربایی را به آبی فیروزهای تبدیل کنند.
بنابراین گام ضروری یک معلم توانمند در تعامل با دانشآموزانش این است که بتواند استعدادهای عام و خاص هر یک از آنها را تشخیص دهد و تا جایی که میتواند در پرورش آنها بکوشد و هر جا نمیتواند جلوتر برود و خانوادهی کودک را در جریان بگذارد و در موارد خاص به اداره اطلاع دهد و سعی کند آنان را ترغیب کند که کاری برای آن کودک انجام دهند.
کار سادهای نیست اما ممکن است و آنقدر شیرین است که به هر سختی و پافشاری میارزد. مجموعه کتابهایی که در اختیار شما قرار گرفته است، ابزارهای مناسبی برای شما هستند که بتوانید استعدادهای مختلف کودکان را تشخیص دهید.
هوش و تیزهوشی
مقولهی «هوش» یکی از آن دکانهای سهنبشی است که هزاران خانواده را در به در کالاهایی کرده است که بتوانند ابتیاع کنند و به خورد کودکانشان دهند تا …
هوش اساسا چیست؟
آیا باورتان میشود که بتوان برای یک عدد، این همه غوغا به پا کرد؟
هوش فقط یک عدد است. حاصل تقسیم یک کسر که مخرجش سن شناسنامهای کودک و صورتش سن عقلی اوست.
مثلا اگر کودک ۱۲ سالهای، سن عقلیاش ۱۴ ساله باشد، حاصل تقسیم ۱۴ بر ۱۲ و ضرب در ۱۰۰، میشود حدود ۱۱۶ که میگویند بد نیست و اگر سن عقلیاش ۱۵ ساله باشد، میشود ۱۲۵ (که میگویند خوب است). اگر سن عقلیاش ۱۸ ساله باشد که حاصل این تقسیم (یعنی آیکیوی کودک) ۱۵۰ میشود که خیلی خوب و عالی است و چنین است و چنان است.
واقعیت این است که همهی این اعداد به دست آمده و همهی نتیجهگیری از آن، یک شیادی و در بهترین وضع، گول زدن خود با روشهای نادقیق است. این آزمایشها به هیچ وجه نمیتواند بگوید که سن عقلی کودک چهقدر است؟ میدانید چرا؟
به این دلیل ساده که نرمافزارهای تشخیصدهندهی این سن، از روی نتایج و پاسخهای کودک (یا نحوهی عملکرد او) به یک سری سوال این تشخیص را انجام میدهند. اطلاعات موجود در نرمافزار نیز بر اساس اطلاعات چند صد کودک آمریکایی جمعآوری و داده شده است که بر اساس آنها نتیجه گرفتهاند که مثلا یک کودک ده ساله، چنین سوالهایی را در چنین زمانی و با چنین نحوهی عملکردی پاسخ میدهد. در حالی که کودک ایرانی در جامعه و فرهنگی دیگر تربیت شده و نوع مشخصات ذهنیاش با آن کودکان یکسان نیست. تازه این نتایج در همان آمریکا نیز قابل اتکا نیست. چون جامعهی آمریکا را افرادی از نژادها و قومهای بسیار متنوعی تشکیل میدهند و میانگینگیری فلان واکنش یا فلان مدت اصلا قابل اتکا و درست نیست.
اما این کار در آمریکا بسیار رواج دارد و در ایران نیز سالهاست که رواج یافته است. چنین رواجی دو دلیل دارد. دلیل اول اینکه تعدادی از جوابها به دلیل ویژگیهای مشترک، نزدیک به واقعیت است و خانوادهها میتوانند همین طوری هم تشخیص دهند که احمد نسبت به حسن، قدرت بیان و تشخیص و هوش بهتر و بیشتری دارد.
این را دلیل درستی عملکرد نرمافزار و اپراتور میدانند و همهی سعیشان را میگذارند که کودکشان هرچه ممکن است چیزهای بیشتری یاد بگیرد تا مثلا سن عقلیاش از ۱۴ سال به ۱۵ سال برسد و کلی عدد آیکیویش بالاتر رود! و چه سادهاند شنید و زود گول میخورند.
اما دلیل دوم که بسیار مهمتر است، پول فراوانی است که در این میان رد و بدل میشود. از تست آیکیوو گرفته تا هزینههای سرسامآور به اصطلاح آموزشهایی که بتوانند به خیال آنها آیکیو و هوش کودک را ارتقا دهد.
پولسازی با نماسازی
اگر قضیه تا همین حد پیش میرفت، میتوانستیم بگوییم که سرگرمی کمزیانی است و اینان دارند از طریقی که خود میشناسند، بچهشان را پرورش میدهند. اما قضیه بسیار بیشتر از این حرفهاست و انگیزههای متعدد و فراوانی از همه سو، چنین اوضاعی را پشتیبانی میکنند.
اصلیترین وجه این قضیه خانوادههایی هستند که میخواهند تا بالاترین حد ممکن، فرزندشان سرآمد سایر کودکان شود. بسیاری از آنان مدام خواب این را میبینند که سالهای بعد شاهد نخبه شدن فرزندشان و رتبهی عالی کنکورش باشند و بتوانند برایش از دانشگاههای خوب دنیا پذیرش بگیرند و خودشان هم همراه او جمع کنند و از این «خراب شده» بروند. از همان کشوری، دارند فرار میکنند که از کودکی خودشان تا فرزندشان، همهی امکانات رشد آنها را فراهم کرده است. سالهای طولانی از امکانات کشور استفاده کردهاند و بهرهبرداریاش را برای دیگران میبرند.
آنان معمولا به این حکم استفاده میکنند که هر کس آزاد است در هر جایی که برایش بهتر است زندگی کنند و هیچ احساس دینی نسبت به سرزمینی که در آن پرورش یافتهاند و هیچ انگیزهای برای رفع کاستیها و نیازهای آن ندارند.
این بحث مفصلی است که پرداختن به آن، فرصت و زمینهای دیگر میخواهد و با ذکر دو نکته، فعلا این بحث را میبندیم.
اول آنکه مهمترین ثروت یک کشور ذخایر ژنتیکی آن است. حتی یک جوان ۲۵ ساله که اکنون عهدهدار شغل جوشکاری در ساختمانهای بلندمرتبه است و مدرک تحصیلیاش نیز کاردان فنی همان رشته است، برای اینکه به چنین سطحی برسد، میزان زیادی هزینه برایش صرف شده است. حالا هم که دارد در همین سرزمین کار میکند، درست است که هر چه میگیرد در جیب میگذارد و به کسی نمیدهد. اما دارد دینش را به سرزمینش ادا میکند.
کسانی که بنهکن و دستهجمعی، کشور را میگذارند و میروند، بدهکار میروند. هر چند خیال کنند پرورششان محصول زحمات خودشان و پدر و مادرشان بوده است.
نکتهی دوم وجود سازمانهای اقتصادی بسیار قوی در خارج از کشور است که عوامل متعددی در خود ایران دارند. برخی از این عوامل، عهدهدار تسهیل مهاجرت و زبانآموزی و ترغیب افراد هستند و کارشان نشان دادن چشمانداز رویایی از مقصدشان است. برخی دیگر از عوامل بسیار مهمترند و چهرهی پوشیده و با ظاهر نیکو دارند، در مراکز مختلف هنری، فرهنگی، اداری، انتظامی و … لابهلای افراد دیگر کار میکنند و بسته به کاری که دارند هدفشان این است که مدام بر جنبههای منفی این سرزمین و مردمش تاکید کنند یا به طور عملی شرایط را برای زندگی مردم سختتر کنند تا افراد هر چه بیشتری به این نتیجه برسند که این کشور جای زندگی نیست و باید رفت.
به این بحث در جای دیگری و فرصت دیگری خواهیم پرداخت. اینها که گفته شد برای آن است که ارتباط این قضیه با مسالهی آموزش و معلمان روشن شود.
«تیزهوشان» برخورد درست یا سودجویی؟
در شرایط نرمال و عادی، کودکی که با تعاریف پیشگفته، هوش و استعداد و گیرایی بیشتری نسبت به سایر کودکان دارد، اتفاقا برایش بهتر است که در مدارس عادی و در کنار سایر دانشآموزان درس بخواند و تحصیل کند. در چنین مراکزی او که در درسها یک سر و گردن بالاتر از دیگران است دارای اعتماد به نفسی میشود که او را در مراحل دیگر زندگی یاری میکند. وظیفهی ما معلمان در قبال چنین دانشآموزانی این است که اولا راه رشد بیشتر او را نبندیم و با طراحی انواع پژوهشها و تحقیقها و در اختیار گذاشتن کتابهای بیشتر، چشمانداز او را از جهان هر چه وسیعتر کنیم و در خود کلاس نیز از این دانشآموزان به عنوان همیاران خود استفاده کنیم و بتوانیم به والدین چنین کودکانی توضیح دهیم که اگر فرزندش مقداری از وقت خود را صرف پژوهش یا کمک به دیگر کودکان میکند، از کار خودش عقب نمیماند و درسها را بهتر یاد میگیرد. چون انسان وقتی چیزی را یاد میگیرد که دارد آن را به دیگران آموزش میدهد یا دارد دربارهاش تحقیق میکند.
اما متاسفانه گرایشی قوی نیز وجود دارد که چنین کودکانی را در مراکز تیزهوشان جمع میکند. با این دلیل که بتوان به چنین کودکانی بهتر رسید. این دلیل کاملا نادرست و اشتباه است.
کودکی که مثلا در دبستان شاگرد زرنگ بوده و کلی کیا و بیا داشته است، حالا به کلاسی میرود که دیگر آن موقعیت قبلی برایش فراهم نیست و همهی دانشآموزان درسشان خیلی خوب است و برخی خیلی بهتر از او هستند.
در چنین کلاسهایی به جز چند نفر که در این کلاس نیز قویتر از سایرین هستند، بقیه دچار نوعی سرخوردگی میشوند.
چنین تغییراتی در روح و روان کودکان را خانوادههایشان میبینند و بر فشارهای خود بر کودک بینوا میافزایند و اکثرا موفق میشوند او را به طور مصنوعی تبدیل به ماشینی کنند که مرتب مساله حل میکند. مرتب این کتاب و آن کتاب کمک درسی را میخواند و … کودکیاش تباه میشود.
چرا چنین روالی ادامه مییابد؟ واضح است.
درآمدهای چند صد یا چند هزار میلیاردی که نصیب این موسسان و صاحبانشان میشود، مبالغ بسیار هنگفتی که گیر تعدادی معدود معلمان و مولفان میآید و …
باعث میشود که لشکری همآهنگ مرتبا بر طبل «پیشرفت درسی» و رشد درسی و تیزهوشان بکوبند.
معلمان آگاه باید به این مسائل فکر میکنند و برای کلاسهای خودشان راهحلهای مناسب را بیابند.
به طور خلاصه این که هیچ کودکی بیاستعداد نیست و همهی کودکان میتوانند گیرایی و جذب مفاهیم را در حد نرمال داشته باشند.
از یکسو باید استعدادها را شناخت و تکتک برایشان فکر و طراحی و اجرا کرد و از سوی دیگر باید عوامل ایجاد مانع برای گیرایی و یادگیری کودکان و ضعف آنها را در سالهای قبل شناخت و چارهیابی کرد.
شما بنویسید:
پاسخ این سوال را برای سرپرست گروه ارسال کنید و جزوهی بعدی را دریافت کنید.
دو محیط کاملا متفاوت (برخوردار/ کمبرخوردار) چه تفاوتی میتوانند در بهرهی هوشی کودکان ایجاد کنند؟ چگونه؟
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.