یادداشتهای پزشک دبستانکی در روستاهای لرستان (۱۱)
با خشم و مهربانی
با عشق و سختجانی
تب رستم
با شروع فصل گرما، عشایر خوزستان برای ییلاق به این نواحی آمدهاند و پیش من هم میآیند.
دو هفته پیش، رستم، پسر دوازده سالهی عشایری، همراه خانواده برای ویزیت آمدند.
والدینش از کمر درد ، تبهای مکرر ، بیحالی و گوشهگیری این بچه شاکی بودند.
معاینه اش کردم. تب خفیف داشت و از کمر درد شکایت میکرد.
– در تابستان چه کار میکنه؟
– چوپانی.
– این چند وقته چیز خاصی خورده؟
– نه ، همون که همهمون میخوریم.
– قبل از این مساله ، کاملا خوبِ خوب بود؟ هیچمشکلی نداشت؟
– خوب بود فقط یهکم شب ادراری داشت، دنبلان (بیضه) گوسفند بهش دادیم، خوب شد.
شَکم تقریبا به یقین تبدیل شد و آزمایش درخواست کردم.
امروز جواب آزمایش اومد.
تب مالت(بروسلوز) خیلی شدید!
– حتما باید این بچه رو ببرین پیش متخصص عفونی، باید بستری بشه.
– فعلا کار داریم سر زمین، اینو لازم داریم، بعدا میبریمش دکتر، فعلا میتونه کار کنه!
– تاکید میکنم این مریضیش جدیه. اگه عفونت بزنه به قلبش، خودتون مقصرین! نامهی ارجاع بهشون دادم و رفتن.
دائم دعا میکنم رستم را برده باشند بیمارستان😞
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.