یادداشتهای پزشک دبستانکی در روستاهای لرستان (۹)
با خشم و مهربانی
با عشق و سختجانی
عروسی!
از پنجره او را میبینم که دوان دوان میآید.
در را باز میکند و وارد میشود.
🐠 سلاااام خانوم دکتر جون.
🔺 سلام گل گیسو جانم.
🐠 برات گل آوردم.
🔺 وای چه خوب !
🐠 با اجازهی مامانم از حیاط خونه چیدم. زهرا گفت شما دوس ندارین از جایی بیاجازه براش گل بچینیم.
🔺 آفرین به تو که انقدخوبی.
🐠 خانوم دکتر اجازه☝🏻 اون کتابی که به ما دادین یادتونه؟ داداشم میگه طوطیها میتونن حرف بزنن.
🔺 اگه آدما بهشون یاد بدن یکی دوتا جمله یاد میگیرن.
🐠 کاش من یه طوطی بودم!
🔺 ولی به نظر من اینکه تو گل گیسو شدی خیلی بهتره.
🐠 خانوم دکتر اجازه☝🏻 شما چند سالتونه؟
🔺 بیست و هفت سال. چطور؟
🐠 خانم دکتر شما مریضی داری؟
🔺 نه! یعنی چی؟
🐠 مامان بزرگم میگه دختری که عروسی نکرده حتما مریضی داره
🔺 نه عزیزم حتما قدیم رو میگه.
🐠 مامان بزرگم میگه یه زن فقط با شوهر کامل میشه، یعنی چی؟
🔺 نمیدونم عزیزم از خود مامان بزرگت بپرس.
پی نوشت : گل گیسو ده ساله است.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.