مرز پرسشگری و فضولی کجاست؟
بار آوردن نوجوان فضول!
افتادن از آن سوی بام است.
هیچ مکتب فکری و هیچ نوع خردگرایی مدرنی، فضولبودن را توصیه نمیکند.
در تقابل با روشهایی سنتی و متحجرانهی تربیتی که اجازه صحبت به تعلیم گیرنده نمیدادند، رویکردهای نوین آموزشی، با تاکید بر تقویت روحیهی پرسشگری و پرورش خلاقیتهای ذهنی تعلیمگیرندگان، آسمانی فراخ برای پرواز فکر و اندیشه را در اختیار میگذارند.
اما این به معنای بیدر و پیکر بودن پرسشگری و «هرچه میخواهد دل تنگت بگو» نیست و نخواهد بود.
پرسش محصول فعالیت فکری و ذهن است و اینها قاعده و قانون دارند و باید فراگرفته و آموزش داده شوند.
متاسفانه آموزشهای قالبی در این زمینه و برداشتهای قالبیتر از آن، دوستان را به این سوی بام رانده است.
آنچه میگویم از دید اخلاقی نیست که فضول باشد یا نباشد، وقتی خودمان سوال کردن را بلد نباشیم، به کودکان نیز نمیتوانیم آموزش دهیم.
پرسش، هر قدر ساده و معصومانه و بچگانه باشد، محصول یک فرآیند است.
از جایی شروع میشود و مسیری دیالکتیکی را طی میکند تا به بار بنشیند و بر زبان آید و انسان به دنبال پاسخش برود. چه در منابع و چه در گفتوگوها.
اما آنچه اکنون بسیار دیده میشود.، تبدیل بچهها به ماشین تولید سوالهای قالبی و گاه پس دادن حرفهایی است که از خود ما و دیگران شنیده است. و ناظران هم بگویند بهبه! چه بچهی فهمیدهای! ببین چقدر بزرگتر از سناش حرف میزند!
یکی از دلایل شکلگیری این نگاه مکانیکی، محور قراردادن داستان در آموزش فلسفه و جاانداختن قالبهای معین برای کودکان و در عین حال شعار پرواز آزادانه اندیشه دادن است. و اکتفا به تعالیم کهنهشدهی استادان مشهوری که نامشان ورد زبان کاسبان آموزش فلسفه است و به دلایل تاریخی دچار محدودیت ذهنی بودهاند.
دنیای فردا به انسانهای کنجکاو، جستجوگر و پیگیر نیاز دارد. نه به افرادی که میپرسند که پرسیده باشند.
✍ سیدرضا تهامی
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.